مادربزرگ چیست؟
پیرزنی که با یک جمله کل فامیل را به هم می ریزد و بعد به دخترش می گوید: مادر مگه من چه گفتم؟ :|
- ۱ نظر
- ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۳
مادربزرگ چیست؟
پیرزنی که با یک جمله کل فامیل را به هم می ریزد و بعد به دخترش می گوید: مادر مگه من چه گفتم؟ :|
در یکی از دانشگاه های تورنتو ( کانادا) مد شده بود دختر ها وقتی می رفتند توی دستشویی ، بعد از آرایش کردن آینه رو می بوسیدن تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بمونه. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. برای همین موضوع را با رئیس دانشگاه در میان گذاشت. فردای آن روز رئیس دانشگاه تمام دختر هارا جمع کرد جلوی دستشویی و گفت : کسانیکه این کارو می کنن خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می کننن. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن رژ لب چقدر سخته ، مستخدم یکبار جلوی شما آینه رو پاک میکنه.
مستخدم با آرامش کامل رفت دستمالو فرو
کرد تو آب توالت فرنگی ، وقتی دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آینه. و
از اون به بعد هیچ کس آینه رو نبوسید :)
دوس دخترم اس داده...!
اگه این اس رسید یه تک بزن،اگه نرسیددوتاتک بزن!
منم دوتاتک زدم بهش!!!
بعدنوشته:ازدست این ایرانسل هیچوقت اس هام نمیره
(دارم فک میکنم امریکاازچی میترسه حمله نمیکنه :| )
دیروز به مخاطب خاصم اس دادم که
.
.
.
.
.
.
.
عزیزم من رسیدم جلو خونتون !
بعد دیدم هیچی جواب نداد ! کمی منتظر موندم باز جواب نداد !
خواستم دوباره اس بدم یهو دیدم تو اس قبلیم « س » کلمه رسیدن رو نذاشتم :|
هیچی دیگه الان تک و تنها نشستم خاطراتمونو مرور میکنم…!هم
فقط بخونید:
تو ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺍﻭﻣﺪ ...!
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ … ﺁﻗﺎ .. ﺗﻮ ﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﯾﻪ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﺍﺯﻡ ﺑﺨﺮ !!
ﻧﮕﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ … ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺷﺘﻢ … ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ
ﺁﻗﺎ ... ﺍﮔﻪ ۴ ﺗﺎ ﺑﺨﺮﯼ ﺗﺨﻔﯿﻒ ﻫﻢ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ …...!!
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﻤﺖ ﭼﯿﻪ ؟ ﮐﻼﺱ ﭼﻨﺪﻣﯽ ؟
ﮔﻔﺖ ﻓﺎﻃﻤﻪ ...! ﻣﯿﺮﻡ ﭼﻬﺎﺭﻡ ...! ﺍﮔﻪ ﻧﻤﯿﺨﺮﯼ
ﺑﺮﻡ ...!
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯿﺨﺮﻡ ﺍﺯﺕ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ...!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻣﻢ ﺑﯿﺎﻥ ﻫﻤﺸﻮ ﺍﺯﺕ ﻣﯿﺨﺮﯾﻢ ...!
ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﺕ ﮐﺠﺎﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ ...؟
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﺮﺩﻩ … ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻢ ﻣﺮﯾﻀﻪ …!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﻣﯿﻔﺮﻭﺷﯿﻢ ...!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯﺵ ﻟﻮﺍﺷﮏ ﺧﺮﯾﺪﻧﺪ ﺧﯿﻠﯽ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ !
ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ … !
ﺍﺯ ﯾﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﻟﻢ ﺳﻮﺧﺖ ﮐﻪ ﻣﺎ ﮐﺠﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺠﺎ
...!
ﺍﺯ ﯾﻪ ﻃﺮﻑ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ
ﺗﻮﻧﺴﺘﯿﻢ ﺩﻟﺸﻮ
ﺷﺎﺩ ﮐﻨﯿﻢ ...!
ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﮔﻪ ۵۰۰ ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺪﯼ ﻣﻘﻨﻌﻤﻮ ﻫﻢ ﺑﺮ
ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ !!!
ﮔﻔﺘﻢ ﻓﺎﻃﻤﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻬﻪ … ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻭ
ﻧﺰﻥ !
ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﺯﺵ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯿﺸﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﺭﻓﺖ …!
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ . ﻧﮕﺎﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ … !
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻻﻧﺶ … ﻧﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮﺵ … ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﯾﻦ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ …!
ﻭ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ .. ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻩ
یارو میره سینما فیلم ترسناک نشون میدن همه فرار میکنن این یارو میمونه میگن چرا فرار نکردی میگه به من دست نزنید من ریدم :|
به بابام میگم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
این گوشی موبایلت رو سه ساله داری دیگه قدیمی شده بنداز دور یکی دیگه بخر برگشته بهم میگه: تو رو که 16 ساله دارم اول باید تورو بندازم دور :| تا حالا به عمرم اینجوری قانع نشده بودم...
از تصادف جون سالم به در برد و میگفت جونش را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند میزد :)